۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

شنیدن را بنامت کردم آغاز همی رفتم بسویت بی برو ساز
برفتم همچنان مشتاق رویت گهی با دست وپا گاهی به پرواز
هرآنگه خستگی بر من می افتاد تورامی دیدمت با عشوه وناز
که ای معبود من نومید می باش تورا دیدن همان آغازهم باز
بنامت زنده هستم تا که هستم نداند کس دراین ویرانه این راز
بنامت می رودفرزانه ایدوست همان نامی که بشنیدم درآغاز

۱ نظر:

  1. آخی ... جونم ... قربونت برم
    که اینقدر قشنگ می نویسی
    چه وب لاگ خوشگلی ی ی ی یی ی ی ی
    مبارکه ....

    :)

    امروز رفتم دریا جای تو و مامان رو خیلی خالی کردم ... یادته چی کار میکرد دریا رو میدید که؟

    دوستت دارم

    یگانه

    پاسخحذف